واژه «قرض» در لغت به معنی بریدن با دندان است و در اصطلاح فقهی یکی از عقدهای شرعی است که به واسطه آن کسی مدیون و وامدار دیگری می شود. تحقق شرعی قرض دادن به دیگری منوط به ایجاب و قبول است، البته به شرطی که دهنده وام شرط زیاده در بازپرداخت مال نداشته و گیرنده مال قصد بازپرداخت وام را داشته باشد.
در این صورت به محض واگذاری مال به گیرنده وام، وی حق تصرف در آن مال را دارد، و مال مفروض در زمره دیون وی قرار می گیرد که در صورت شرط زمان در بازپرداخت وام، وی ملزم به بازپرداخت آن در زمان مشخص است وگرنه به محض طلب قرض دهنده، ملزم به بازپرداخت مال است.
فقیهان آیات زیر را بیانگر مشروعیت قرض دانسته اند:
«مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً کَثیرةً واللّهُ یَقْبِضُ وَ یَبْسُطُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونْ»(2)
«کیست که خدا را وام (یعنی قرض الحسنه) دهد تا خدا بر او به چندین برابر بیفزاید؟ و خداست که گیرد و می دهد و خلق همه به سوی او بازمی گردند.»
«مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضَعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ اَجْرٌ کَریمٌ»(3)
«آن کیست که به خدا قرض نیکو دهد (یعنی قرض الحسنه و صدقه و احسان به فقیران کند) تا خدا بر او چندین برابر گرداند و پاداشی با لطف و کرامت (نامتناهی) اورا عطا نماید.»
«إِنْ تُقِْرضُوا اللّهَ قَرْضاً حَسَناً یُضعِفْهُ لَکُمْ وَ یَغْفِرْلَکُمْ وَ اللّهُ شَکُورٌ حَلیمٌ»(4)
«اگر به خدا (یعنی بندگان محتاج خدا) قرض نیکو (یعنی قرض الحسنه یا صدقه) دهید خدا برای شما چندین برابر گرداند و هم از گناه شما درگذرد و خدا بر شکر واحسان خلق، نیکو پاداش دهنده است و بر گناهشان بسیار بردبار است.»
«... وَ أَقْرِضُوا اللّهَ قَرْضَاً حَسَناً ...»(5)
«... و به خدا قرض نیکو دهید (یعنی برای خدا به محتاجان احسان کنید وقرض الحسنه دهید).»
در تعریف دَیْن گفته اند که عبارت از هر حق مالی یا غیرمالی است که در عهده کسی برای دیگری باشد.(6) از این رو اقسام گوناگونی از معاملات همچون بیع نسیه، بیع سلم و سلف، قرض، رهن و ضمان موجب دین می گردند.
در قرآن کریم دو آیه به بررسی مطلق دین پرداخته است:
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا تَدَایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلی أَجَلٍ مُسَمَّیً فَاکْتُبُوهُ ...»(7)
در این آیه مفصل احکام زیر مورد توجه قرار گرفته است:
1ـ دین یا مؤجّل است ـ یعنی دارای مهلت معینی برای بازپرداخت است ـ یا غیرمؤجل که در صورت اخیر با درخواست داین، مدیون ملزم به پرداخت است، و در صورت اول تاریخ دقیق پرداخت دین باید مشخص شود؛ زیرا در آیه آمده است:
«إِلی أجلٍ مسمّیً»
2ـ به جهت حرمت حفظ مال مؤمن، حکم به نوشتن دین شده است:
«فَاکْتُبُوهُ»
3ـ نویسنده دین باید شخص عادلی باشد:
«وَلْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کاتِبٌ بِالْعَدْلِ»
4ـ نویسنده دین، نباید از نوشتن خودداری کند:
«وَلا یَأْبَ کاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ»
از این رو، اگر کاتب منحصر به فرد باشد بنا به نظر برخی از فقیهان نوشتن بر او واجب عینی است.
5ـ نویسنده دین باید دین نامه را بر میزان شرع بنویسد:
«کَما عَلَّمَهُ اللّهُ»
بنابراین که عبارت اخیر متعلق به «لا یأب» باشد نویسنده نباید در ازای نوشتن عوضی مطالبه کند؛ چه نوشتن بی عوض ادای شکر الهی بر او خواهد بود.
6ـ شخص مدیون باید متن دین نامه را املا کند؛ چه بیان اثبات حقی در ذمه او و شهادتی علیه اوست، ودر این راستا نباید از مطلبی فروگذاری شود؛ چه ممکن است بستانکار، واقف بر اصول اهل قلم نباشد:
«وَلْیُمْلِلِ الَّذی عَلَیْهِ الْحَقُّ وَلْیَتَقِّ اللّهَ رَبَّهُ وَ لا یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئاً»
7ـ اگر شخص مدیون، سفیه یا ضعیف العقل و یا ناتوان از املا باشد، ولیّ او با رعایت عدل املا کند:
«فَإِنْ کَانَ الَّذی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفیهاً أَوْ ضَعیفاً أَوْ لا یَسْتَطِیعُ أَنْ یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلیُّهُ بِالْعَدْلِ»
8ـ برای دین نامه دو شاهد مرد یا یک مرد و دو زن گرفته شود، تا اگر یکی از زنان مسأله را فراموش کرد دیگری یادآوری کند و این شاهدان باید عادل و مورد اطمینان باشند:
«وَ اسْتَشْهِدُوا شَهیدَیْنِ مِنْ رِجالِکُمْ فَإِنْ لَمْ یَکُونا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ أَنْ تَضِلَّ إِحداهُما فَتُذَکِّرَ إِحَداهُما الأُخْری»
9ـ نباید شاهدان به هنگام درخواست شهادت از آن سرباز زنند:
«وَ لا یَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا»
10ـ نباید از نوشتن دَیْن کوچک و بزرگ مقید به مدت دلتنگ شد، زیرا دین نامه مکتوب نزد خدا عادلانه تر است و جهت شهادت استوارتر و جهت عدم بدگمانی و شک نزدیک ترین راه است:
«وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَکْتُبُوهُ صَغیراً أَوْ کَبیراً اِلی أَجَلِه ذلِکُمْ أَقْسَطُ عِنْدَاللّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ وَ أَدْنی أَلاّ تَرْتابُوا»
11ـ اگر معامله نقدی باشد؛ می توان آن را ننوشت، اگرچه نوشتن آن نیز جایز است:
«إِلاّ أَنْ تَکُونَ تِجارَةً حاضِرَةً تُدیرونَها بَیْنَکُمْ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَلاّ تَکْتُبُوها»
12ـ هرگاه معامله نقدی شود می توان بر آن شاهد گرفت:
«وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبَایَعْتُمْ»
13ـ نباید بر نویسنده و شاهد دین نامه ضرری وارد آورد، زیرا این عمل فسق است:
«وَ لا یُضارُّ کاتِبٌ وَ لا شَهیدٌ وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ»
بنابر آن که «لایضار» فعل معلوم باشد نویسنده و شاهد نباید ضرری وارد آورند.
«وَ إِنْ کانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلی مَیْسَرَةٍ وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»(8)
این آیه ناظر به عدم تعهد مدیون است در صورتی که تنگدست باشد، از این رو باید به او تا زمان گشاده دستی مهلت داد و حتی در صورت توان نیز به او کمک کرد.
در این باره ـ یعنی مهلت دادن به بدهکار و مدارا با او و ارزش و پاداش این کارِ کریمانه ـ به روایاتی گرانسنگ از ائمه معصومان علیهم السلام تمسک می جوییم:
از بُرَیده نقل است که گفت:
«از رسول خدا شنیدم که می فرمود: کسی که به تنگدست مهلت دهد قبل از رسیدن موعد پرداخت، در مقابل هر روز به اندازه آن مال برای او صدقه محسوب می شود و وقتی که موعد پرداخت رسید در قبال هر روز مهلت، دو چندان صدقه برایش به حساب می آید.»(9)
رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند:
«کسی که می خواهد در (قیامت) روزی که هیچ سایه ای جز سایه عرش الهی نیست خداوند او را در سایه چتر حمایت خود قرار دهد باید به بدهکار تنگدست مهلت دهد یا این که به نفع او از حق خود بگذرد.»(10)
«کسی که با انسان مؤمن تهیدستی مدارا کند، خداوند نیازهای دنیا و آخرت او را به آسانی برآورده کند.»(11)
«کسی که به بدهکارش مهلت دهد یا از طلب خود صرف نظر کند، در قیامت در سایه عرش (رحمت الهی) قرار گیرد.»(12)
امام صادق علیه السلام فرمودند:
«خداوند عز و جل، مهلت دادن به تنگدست را دوست دارد، و کسی که بدهکارش تهیدست است باید به او مهلت دهد تا راه چاره ای یابد.»(13)